صفحه اصلی

Thursday, 21 April 2011

پنجمین نامه سرگشاده عنایت الله سنایی "همسر طره تقی زاده"، زندانی بهایی به رئیس قوه قضائیه


کليد واژه ها : اقليتهاي مذهبي

کمیته گزارشگران حقوق بشر- مهندس طرّه تقی زاده، زندانی بهایی که از ۱۸ دی ماه ۸۹ دوران 22 ماهه حبس خود را سپری می کند هم اکنون در زندان کچویی ساری به سرمی برد. عنایت الله سنائی همسر این زندانی تا کنون چهار نامه خطاب به رئیس قوه قضائیه نوشته است. پنجمین نامه وی خطاب به آقای هاشمی شاهرودی، که نسخه ای از آن در اختیار کمیته گزارشگران حقوق بشر قرار گرفته، به شرح زیر است:
خطاب به رئیس محترم قوّه قضا ئیه جناب آیت الا صادق لاریجانی :
احتراماً همانطور که قبلاً بدان اشاره گردید پیش کشیدنِ بحثِ آزادی بیان از دیدگاه اسلام به این منظور بوده که مسئولین قضائی به متهمینِ بهائی اینطور القاء می کنند که تبلیغِ آئین بهائی ، خلافِ قوانین و مغایر با احکام و تعالیمِ دیانتِ اسلام می باشد. چنانچه در طولِ چند سالِ اخیر بسیاری از بهائیان (از جمله همسرم) به همین دلیل ، یکی پس از دیگری محکوم به حبس شده و روا نه زندان ها گردیدند. لذا در نامه قبلی با استناد به آیاتِ قرآنِ کریم و نیز با ارائۀ مدارک و آثاری که حکایت از مباحثاتِ گوناگون و محاظراتِ فراوان میانِ پیامبرِ اکرم (ص) و نیز ائمۀ اطهار با بزرگان و پیشوایانِ مذاهب و مکاتبِ دیگر ( از جمله مشرکین و بت پرستان ) داشته ، بر هر فردِ منصف و آزاده ای ثابت و مبرهن گردید که اسلام در اصل هیچ گونه مخالفتی با آزادیِ دین و بیان نداشته و هر گونه سخن و ادّعائی خلافِ این حقیقتِ مسلّم ، توهینی واضح و بُهتانی آشکار به اساسِ این دینِ الهی محسوب می شود. اینکه گروهی در این عصر صرفاً به خاطرِ مسائل و ملاحظاتِ سیاسی و منافعِ شخصی برخلافِ اعتقاداتشان عمل نموده و موجب سَلبِ چنین آزادیِ مقدّسی در میان هموطنانِ عزیزمان شده و در نتیجه مایۀ نارضایتی و خفقان در جامعۀ مترقّیِ ایران شده اند ، هیچ ارتباطی به احکام و تعالیمِ اسلامی در این زمینه نداشته و ندارد. چه که پیامبران همانندِ پزشکانند که جهتِ شفای آلام و اَمراضِ روحی و اخلاقی و اجتماعیِ عالمِ بشریت به تجویزِ دوا و دارو ( البته به اقتضای زمان و مکان ) اقدام می نمایند. ولی از آنجا که آدمیان به دلایلی خاصّ در اعمال و رفتارِ خویش در اجرای فرامینِ الهی مختار بوده و هستند ، لذا چنانچه از استعمال و بکار گیریِ آن داروی حیات بخش امتناع نموده و نافرمانی نمایند آیا هیچ تقصیری متوجه آن پزشکانِ الهی می شود؟ که اگر بخواهیم منصفانه و با آکاهیِ صحیح از اساسِ هر دین ، قضاوت نمائیم جوابِ این سؤال منفی خواهد بود. البته باید بپذیریم که " هزار نکتۀ باریکتر ز مو اینجاست " چه که بر آنچه ذکر شده شُبهات و اعتراضاتِ فراوان وارد نموده اند که تریبونی آزاد لازم است تا به تک تکِ آنها جواب داده شود و حقیقت آنگونه که هست آشکار گردد. چه که به فرموده حضرت علی (ع) : " پیکرِ حق همیشه در پیراهنِ باطل پوشیده و پنهان است ،رادمردی باید که دستِ تحقیق و تتبّع دراز کند و آن پیکرِ پاک را از جامۀ نارسا و آلودۀ فریب ، عریان سازد."(نهج البلاغه ، ترجمه جواد فاضل ، ص ، 272 )
از مطلب دور شدیم " اگر چه همه، ذکرِ مطلب است " و بیانِ حقایق ، لذا اجازه می خواهم در این نامه به درج چند نمونه از بیانات و نظریاتِ بعضی از حکماو علما و محققینِ بزرگ اسلام دربارۀ آزادیِ دین و بیان و عقیده اقدام نموده و قضاوت را به عهده قضّاتی که ملَبّس به ردای انصاف و تقوایند نمایم :
الف : آزادی دین و بیان از دیدگاه استاد مطهری :
1- استاد مطهری در کتاب « سیری در سیرۀ نبوی » می نویسد:
« آیا در اسـلام اجبار بر ایمان وجود دارد که مردم را مجبور کنید که مؤمن بشوند؟ نه. به چه دلیل؟ به دلایل زیادی. اولین دلیلش این است که ایمان اجبار بردار نیست. آنچه پیغمبران می خواهند ایمان است نه اسلام ظاهری و اظهار اسلام، و ایمان اجبار بردار نیست چون ایمان اعتقاد است، گرایش است، علاقه است. اعتقاد را که با زور نمی شود ایجاد کرد، علاقه و مهر و محبت را که به زور نمی شود ایجاد کرد، گرایش باطنی را که به زور نمی شود ایجاد کرد. آیا پدر و مادری به دخترشان – که پسری را که از او خواستگاری می کند دوست ندارد- بگویند: الان کاری می کنیم که او را دوست داشته باشی، چوب فلک را بیاورید، اینقدر می زنیم تا او را دوست داشته باشی؟! بله، می شود آنقدر کتکش زد تا بگوید دوست دارم یعنی حرفش را به دروغ بگوید، اما اگر تمام چوبهای دنیا را به بدن او خرد کنند آیا ممکن است که با چوب، دوستی ایجاد بشود؟! چنین چیزی محال است. آن، راه دیگری دارد. اگر می خواهیم ایمان در دل مردم ایجاد کنیم، راهش جبر و زور نیست، راه آن حکمت است، « اَلمَوْعِظَۀُ الْحَسَنَه » است، « جادِلْهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ » است. .. " (استاد مطهری ، سیری در سیرۀ نبوی ، ص 196 و 167)
2- جناب مطهری در کتاب " آیندۀ انقلاب اسلامی ایران " مینویسد :
«من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار می دهم که یک وقت خیال نکنند که حفظ و نگهداری اسلام [با سلب آزادی بیان تحقق می یابد.] برخی جوانان خیال نکنند که راه حفظ معتقدات اسلامی و جهان بینی اسلامی این است که نگذاریم دیگران حرفهایشان را بزنند. نه، بگذارید بزنند ... تصور نشود که با جلوگیری از ابراز افکار و عقاید می شود از اسلام پاسداری کرد. از اسلام فقط با یک نیرو می شود پاسداری کرد و آن منطق و آزادی دادن و مواجهه صریح و رُک و روشن با افکار مخالف است.» (مرتضی مطهری ، آینده انقلاب اسلامی ایران،ص 49-48)
«هر کسی در درجه اول فکرش باید آزاد باشد، بیان و قلمش باید آزاد باشد. اما فکر آزاد باشد یعنی اگر کسی واقعاً منطقی و فکری دارد فکر خودش را بگوید. اتفاقاً تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت در جامعه ما نوعی آزادی فکری بوده – ولو از روی سوء نیت هم بوده است- این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه به سود اسلام تمام شده است (همان ماخذ ، ص ، 94)
« جمله دیگر که در میان ما مکرر بازگو می شد، در فرمانی است که علی (ع) به نام مالک اشتر نوشته است و مکرر شنیده اید. به مالک، والی و استاندار مصر که از طرف او تعیین شده است، می نویسد: به مردم درس آزادمنشی بده، کاری نکنی که چون تو مافوق مردم هستی مردم را ساکت کنی، مردم را تحقیر کنی، صدای مردم را خفه کنی، به دلیل این که تو مافوق هستی آنها مادون ... بعد می گوید: به مردم جرأت و شهامت بده، میدان را برای اعتراض مردم باز کن، بگذار بیایند حق خودشان را از تو مطالبه کنند و نترسند. چرا باید مردمی از والی و حاکم خودشان ترس و رعب داشته باشند؟» (همان ماخذ ،ص 127)
ب : دیدگاه آیت الله محمد حسین طباطبائی
مفّسرقرآن کریم آیت الله محمد حسین طبا طبا ئی در تفسیر مشهور خود " المیزان " می نویسد :
"در جملۀ " لا اکراه فی الدین " دینِ اجباری نفی شده است. چون دین عبارت است از یک سلسله معارفِ علمی که معارفی عملی به دنبال دارد و جامعِ همۀ آن معارف ، یک کلمه است و آ ن عبارت است از اعتقادات و اعتقاد و ایمان هم از امورِِ قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد." (ص 523 و 524 )
و نیز در قسمتی دیگر از این تفسیر آمده است که :
" . . . و این آیۀ شریف یکی از آیاتی است که دلالت می کند بر این که مبنا و اساسِ دینِ اسلام شمشیر و خون نیست و اکراه و زور را تجویز نکرده . پس سست بودنِ سخن عده ای از آنها که خود را دانشمند دانسته ، یا متدیّن به ادیانِ دیگر هستند و یا به هیچ دیانتی متدیّن نیستند و گفته اند که اسلام دینِ شمشیر است و به مسئلۀ جهاد که یکی از ارکانِ این دین است استدلال نموده اند معلوم می شود. " (ص 524 و 525)
همچنین در مقامی دیگر می فرمایند :
" چون حق روشن است ، بنابراین قبولاندنِ حقِ روشن اکراه نمی خواهد و این معنا چیزی است که حالش قبل از نزولِ حکمِ قتال و بعد از نزولِ آن فرق نمی کند. پس روشنائیِ حق امری است که در هر حال ثابت و نسخ نمی شود." (ص 526)
ج: چند نمونه از " کتاب آزادی در قرآن "
سید محمد علی ایازی محقق و مؤلّفِ کتاب " آزادی در قرآن " با استناد به آیاتی از قرآنِ کریم ، سخنان پیامبر (ص) و ائمه اطهار و نیز با ذکر دلایلِ عقلی و بیانِ مقتضیاتِ زمان، دهها دلیلِ آشکار در اثباتِ آزادیِ دین و بیان و عقیده در اسلام نقل کرده است که به چند نمونه از آن ذیلاً اشاره می شود :
1- تنوع و چندگانگی فکر و عقیده، طبیعیِ هر جامعه ای است و تقریباً گریزناپذیر است که در این جامعه افکار و عقاید و ادیان مختلفی وجود داشته باشد ... اضافه بر اینکه خداوند هم در نظام تکوین اسباب و مقدمات چندگونگی فکر و عقیده را فراهم کرده است و هیچ وقت از وسایلِ تکوینیِ اجباری برای انقیاد و مطیع کردن بندگان استفاده نکرده است. ( سید محمد ایازی ، آزادی در قرآن ، ص ،154 )
2- «آزاد گذاشتن افراد برای طرح عقاید خود –گرچه آن افکار مخالف و ضد دین باشد – خطر و ضرری برای دین ندارد و از نظر اسلام، نسبت به آن منع و تحذیری نرسیده است. تجربه بشری ثابت کرده، آنچه ضرر داشته، منع و جلوگیری ای بوده که به نام دین، حتی از عقاید غیر خلاف و جنگهای خانماسوز دینی و مذهبی شده و فکر جامعه را به انحطاط و ابتذال و تنگ نظریها سوق داده است.»
سپس در قسمتی دیگری از کتابش می نویسد: «اگر عقیده و فکری اشتباه و بر خلاف حق است، باز نباید مانع انتشار آن شد، زیرا باز گذاشتن دست مخالفان، نوعی تلاش و کوشش را از سوی معتقدان حق دامن می زند و زمینۀ رقابت فکری و فرهنگی و تبادل آرا را به وجود می آورد. در حالی که حذف کنندگان آن، باز به هر تقدیر زبان برده اند، چون اگر فضای بحث و گفتگو و حتی اصطکاک عقاید را آزاد می گذاشتند از برخورد حق و باطل چهره حق شفافتر دیده می شد ... امیر مؤمنان در این باره می فرماید: اضربوا بَعضَ الرأی بِبَعضٍ یَتَولَّدُ مِنهُ الصَّواب، امخضوا الرأیَ مخض السقاء. (یعنی) رأیها را برخی بر برخی دیگر عرضه کنید که رأی درست این گونه پدید می آید. همچون شیری که برای بیرون کردن کرۀ آن در میان مشک می ریزند و می زنند. »
«منعِ بیانِ عقیده ای به دلیلِ اطمینان بر بطلانش معارض با عقیدۀ گروه مخالف است که به حق بودن عقیده خود اطمینان دارد و از آنجا که در بخشی عظیم از مسائل انسانی و معارف الهی تفسیرهای متفاوت وجود دارد و حق با باطل ممزوج شده است، این احتمال جدی است که ممانعت از بیان، سدی بزرگ است در مقـابل شفاف کردن حق و منجر به تفسیر دلبخواهی از حـقایق خواهد شد. » ( همان ماخذ ،ص ،170 و 171)
«وانگهی شاید در گذشته ما می توانستیم از رواج فکر باطل جلوگیری و آن را محو و نابود کنیم و از انتشار آن ممانعت به عمل آوریم، و با نابود کردن کتاب یا رساله و یا به حبس انداختنِ قائل از گمراه کردن مردم جلوگیری کنیم. اما در عصر کنونی که ما در دهکده جهانی قرار گرفته ایم و ارتباطات آنچنان قوی و گسترده است، این جلوگیری نه تنها مؤثر نیست که چه بسا موجب رونق باطل و تقویتِ آن خواهد شد. بنابراین در شرایط فعلی تنها راه برخورد با افکار منحرف فکری و مقابله علمی است اگر نگوییم این روش همیشه مؤثر است. امیر مؤمنان در جمله ای می فرماید: "توانایی آن کسی که به سراغ دلیل و استدلال می رود، بیش از توانایی کسی است که قدرت و ابزار سیاسی و نظامی دارد و آن را به کار می گیرد" 1 ... فقهای بزرگ گذشته ما همواره شعارشان این بوده "نحن ابناء الدلیل"2 ما فرزندان دلیل و برهان هستیم و تنها چیزی که ما را قانع می کند مدرک و دلیل است. وقتی بزرگان دینی شعارشان چنین بوده است چگونه می توانیم جامعه را با منع و تشدید قانع کنیم و از طرف آنها قیمومیت کنیم و حق تشخیص را از مردم سلب کنیم.» (همان ماخذ ،ص ،215 و 216)
8- « اما این سخن نیز نمی تواند درست باشد، زیرا به صرف اینکه بعضی از مردم گمراه می شوند و یا به علت قصور فهم دچار اشتباه می گردند ما نمی توانیم از حقِ بیانِ کسی جلوگیری کنیم، چون این عمل دلیل می خواهد، و مشکلِ اشخاص به خودشان مربوط است. ما نمی توانیم به این دلیل که کسی منحرف می شود و خود دارای قصورِ فهم است، مانعِ حرفِ حقِ کسی شویم ... بنابراین اگر انتشار مطالبِ حقی به دلیلِ بدفهمیِ دیگران منجر به گمراهیِ کسی می شود، ما نمی توانیم به این دلیل مانع انتظار آن شویم و افراد باید مشکلِ خودشان را خودشان حل کنند و اینکه فرد به خاطر نوشته حقی یا غیر باطلی منحرف می شود دیگر به گوینده و نویسنده آن ارتباطی ندارد، چنان که به جامعه هم مربوط نمی شود.» ( همان ماخذ ،(226 و 227)
«وقتی از آزادیِ بیان، اندیشه و ابراز عقیده در مسائلِ فکری و سیاسی بحث می شود، منظور آزادی مخالفان است، وگرنه اگر کسی موافق با اندیشۀ جامعه سخن گفت یا از اکثریت دفاع کرد، این آزادی دارای ارزش نیست. اینکه در جامعه عده ای به نفعِ صاحبانِ قدرت سخن بگویند یا به مخالفان هر چه می خواهد بگویند و مخالفان هم نتوانند پاسخی بدهند دلیل بر آزادی نیست. منظور از آزادی، قدرت و اختیار عقیده، و انتشار آن در فضای مخالفِ قدرتِ حاکم است. موافقِ قدرت، سخن گفتن نیاز به آزادی ندارد. زیرا مانعی برای او وجود ندارد. بر سریر قدرت سخن گفتن امنیت و حمایت نمی خواهد این مخالف است که در اقلیت و بر خلافِ جریانِ حاکم قرار دارد و لذا نیاز به امنیت جانی و مالی و عرضی برای سخن گفتن و ابراز اندیشه خود دارد.» (همان ماخذ ،ص ،24 و 25)
«مردم اصولاً حق حیات و آزادی دارند و هر عقیده ای برای صاحبانش محترم است، به همین دلیل، مخالف می تواند از عقیده خود دفاع کند و آن را برای دیگران بیان کند. آزادی اجتماعی به معنای برخورداری از نوعی قدرتِ تحتِ حمایتِ جامعه برای ابرازِ عقیده و اندیشه است. از این روی می توان آزادی را نوعی حقِ انسانی تلقی کرد.» ( همان ماخذ ،ص 32)
« وقتی سخن از آزادی بیان می رود به این معنا نیست که آن سخن در داخل محدوده اندیشۀ اسلامی باشد، بلکه به تعبیر شهید مطهری افراد هر جور که می خواهند بیاندیشند و هر جور می خواهند عقیده خود را ابراز کنند. از این جهت اسلام محدودیت قائل نشده و نگران طرح عقاید انحرافی در جامعه هم نیست.» ( همان ماخذ ،ص ،197 و 198)
اگرچه نویسنده محترم برای مخالفین نیز حقِّ آزادیِ بیان قائل شده است ولکن باید اذعان نمود که آئین بهایی نه تنها مخالفِ اسلام نیست بلکه همانطور که بارها عرض شد بهائیان، دیانت مقدس اسلام را به عنوان یکی از ادیان بزرگ الهی قبول دا شته و پیوسته – با همه ی اذیت و آزاری که ازبعضی از مسئولینِ جمهوری اسلامی متحمل شده و می شود – از حقایقِ عالیه آن که در دوره ای از تاریخ ِبشریت ، تمدّنِ عظیم ِاسلامی رابنیان نهاده است ، دفاع نموده و می نماید .
در نامه بعدی به ذکر نظریات ِعلما و محققین ِ مذهب سنّی که بالغ بر یک میلیارد نفر می باشند مبادرت خواهم نمود .

1 - «قوۀ سطلان الحجۀ اعظم من قوه سلطان القدرۀ»
2 - استادی، رضا، سی مقاله فقهی اخلاقی اجتماعی، ص 193

0 نظرات:

Post a Comment